خداوند در آیه 55 سوره غافر می فرماید: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ؛ پس صبر کن که وعده خدا حقّ است و براى گناهت آمرزش بخواه و به سپاس پروردگارت، شامگاهان و بامدادان ستایشگر باش.
هم چنین در آیه 19 سوره محمد(ص) می فرماید: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ؛ پس بدان که هیچ معبودى جز خدا نیست و براى گناه خویش آمرزش جوى و براى مردان و زنان با ایمان طلب مغفرت کن و خداست که فرجام و مآلِ هر یک از شما را مىداند.
در این آیات سخن از ذنب است که باید پیامبر(ص) از خداوند بخواهد تا آن را بپوشاند و در غفران قرار دهد و به قول معروف ندید بگیرد. ذنب به گناهی گفته می شود که تبعات و پیامدها و به قول معروف دنباله دارد. گناهی که آثار و تبعاتش آدمی را می گیرد و دنباله دار است.
اما آیا پیامبر(ص) گناهی مرتکب شده است؟ بر اساس آیات و روایات پیامبر(ص) دارای عصمت و از هر گونه خطای در فکر و عمل و تلقی و حفظ و بیان در امان است و از پلیدی و رجس پاک و مطهر است.(احزاب، آیه 33 و آیات دیگر)
برخی چون صاحب مجمع البیان در ذیل آیات می فرماید که مراد از آن گناهان امت است نه خود پیامبر(ص)؛ در حالی که در آیه 19 سوره محمد (ص)، غیر از پیامبر(ص) مومنین و مومنات نیز مطرح می شود؛ پس این طور نیست که مراد گناه امت و جامعه باشد.
با توجه به این که پیامبران از جمله پیامبر(ص) دارای عصمت است؛ مراد از این طلب استغفار برای گناهان فعلی و رفع آن یا آثارش نیست؛ بلکه مراد دفع گناه است تا گرفتار گناه و پیامدهای آن نشود.
البته گاه ممکن است مراد، گناهانی باشد که از نظر دیگران گناه و جرم بوده ولی در حقیقت گناهی نبوده است. به عنوان نمونه قتل دشمنان در جنگ بدر و مانند آن، از نظر اهل مکه گناه بزرگ پیامبر(ص) و امیرمومنان (ع) بود.
خداوند در آیه 2 سوره فتح می فرماید: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا؛ تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدایت کند.
علامه طباطبایی ذیل آیه می نویسد: لام در کلمه" لیغفر" به طورى که از ظاهر عبارت برمىآید لام تعلیل است، ظاهرش این است که غرض از این" فتح مبین" عبارت است از" آمرزش تو نسبت به گناهان گذشته و آیندهات" و ما مىدانیم که هیچ رابطهاى بین فتح مذکور با آمرزش گناهان نیست و هیچ معناى معقولى براى تعلیل آن فتح به مغفرت به ذهن نمىرسد، پس چه باید کرد، و چطور آیه را معنا کنیم؟
بعضى از مفسرین براى فرار از این اشکال گفتهاند:" لام" در جمله" لیغفر" در عین اینکه صداى کسره دارد لام قسم است، و اصل آن" لیغفرن" بود که نون تاکید از آن حذف شده، و" راء" آن هم چنان به صداى بالا باقى مانده، تا بفهماند نون در اینجا حذف شده است.( روح المعانى، ج 26، ص 90)
لیکن این سخنى است غلط چون در میان عرب چنین استعمالى سابقه ندارد و همچنین گفتار بعضى دیگر که براى فرار از اشکال گفتهاند: علت فتح، تنها آمرزش گناهان نیست، بلکه مجموع" آمرزش"،" اتمام نعمت"،" هدایت" و" نصرت عزیز" علت است، پس منافات ندارد که یکى از آنها به خصوص، یعنى آمرزش گناهان فى نفسه علت فتح نباشد.( تفسیر روح المعانى، ج 26، ص 90)
این حرف نیز بسیار بى پایه است و هیچ ارزشى ندارد، چون بخشش گناه نه علت فتح است و نه جزء علت و نه حتى به نوعى با مطالبى که بر آن عطف شده ارتباط دارد تا بگوییم مساله آمرزش گناه با علل فتح مخلوط شده، پس هیچ مصححى براى اینکه به تنهایى علت معرفى شود، و نه براى اینکه با علل دیگر و ضمن آنها مخلوط شود نیست.
و کوتاه سخن اینکه: این اشکال خود بهترین شاهد است بر اینکه مراد از کلمه" ذنب" در آیه شریفه، گناه به معناى معروف کلمه یعنى مخالفت تکلیف مولوى الهى نیست.
و نیز مراد از" مغفرت" معناى معروفش که عبارت است از ترک عذاب در مقابل مخالفت نامبرده نیست، چون کلمه" ذنب" در لغت آن طور که از موارد استعمال آن استفاده مىشود عبارت است از عملى که آثار و تبعات بدى دارد، حال هر چه باشد. و مغفرت هم در لغت عبارت است از پرده افکندن بر روى هر چیز، ولى باید این را هم بدانیم که این دو معنا که براى دو لفظ" ذنب" و" مغفرت" ذکر کردیم (و گفتیم که متبادر از لفظ" ذنب" مخالفت امر مولوى است که عقاب در پى بیاورد، و متبادر از کلمه" مغفرت" ترک عقاب بر آن مخالفت است) معنایى است که نظر عرف مردمان متشرع به آن دو لفظ داده، و گرنه معناى لغوى ذنب همان بود که گفتیم عبارت است از هر عملى که آثار شوم داشته باشد، و معناى لغوى مغفرت هم پوشاندن هر چیز است.
حال که معناى لغوى و عرفى این دو کلمه روشن شد، مىگوییم قیام رسول خدا به دعوت مردم، و نهضتش علیه کفر و وثنیت، از قبل از هجرت و ادامهاش تا بعد از آن، و جنگهایى که بعد از هجرت با کفار مشرک به راه انداخت، عملى بود داراى آثار شوم، و مصداقى بود براى کلمه" ذنب" و خلاصه عملى بود حادثه آفرین و مساله ساز، و معلوم است که کفار قریش ما دام که شوکت و نیروى خود را محفوظ داشتند هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمىدادند، یعنى از ایجاد دردسر براى آن جناب کوتاهى نمىکردند، و هرگز زوال ملیت و انهدام سنت و طریقه خود را، و نیز خونهایى که از بزرگان ایشان ریخته شده، از یاد نمىبردند، و تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پیامبر کینههاى درونى خود را تسکین نمىدادند، دست بردار نبودند.
اما خداى سبحان با فتح مکه و یا فتح حدیبیه که آن نیز منتهى به فتح مکه شد، شوکت و نیروى قریش را از آنان گرفت، و در نتیجه گناهانى که رسول خدا (ص) در نظر مشرکین داشت پوشانید، و آن جناب را از شر قریش ایمنى داد.
پس مراد از کلمه" ذنب"- و خدا داناتر است- تبعات بد، و آثار خطرناکى است که دعوت آن جناب از ناحیه کفار و مشرکین به بار مىآورد، و این آثار از نظر لغت ذنب است، ذنبى است که در نظر کفار وى را در برابر آن مستحق عقوبت مىساخت، هم چنان که موسى (ع) در جریان کشتن آن جوان قبطى خود را گناه کار قبطیان معرفى نموده مىگوید: " وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ" (شعراء، آیه 14) این معناى گناهان گذشته رسول خدا (ص) است گناهانى که قبل از هجرت کرده بود و اما گناهان آیندهاش عبارت است از خونهایى که بعد از هجرت از صنادید قریش ریخت، و مغفرت خدا نسبت به گناهان آن جناب عبارت است از پوشاندن آنها، و ابطال عقوبتهایى که به دنبال دارد، و آن به این بود که شوکت و بنیه قریش را از آنان گرفت. مؤید این معنا جمله" وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ ... وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً" است.(تفسیر المیزان ، ذیل آیه 2 سوره فتح)